یه
روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم
یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که
میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و
حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده. شاگردی
از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه
ترین شاخه را بیاوراما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که
نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی شاگرد به گندم زار رفت و پس از
مدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هیچ!
هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت
ترین، تا انتهای گندم زار رفتم استاد گفت: عشق یعنی همین.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |