منتظر ديدار تو هستم، سهل است بگويم که گرفتار تو هستم، من در پي اين حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از مني و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم.
نمي دانم چرا ما انسان ها عادت داريم آبي وسيع آسمان را رها كنيم و جذب آبي كوچك چشماني شويم كه عمقي ندارد با اينكه مي دانيم روزي بسته خواهد شد اما آسمان كي بسته خواهد شد
گناهم را نميدانم، تقاصم را سبکتر کن، مرا اين گونه آزردن، خدا را خوش نميآيد، مرا از غم رهايم کن، جوابي ده مرا يارا که اين سان بودن و مردن، خدا را خوش نميآيد، بگو جانا گناهم چيست که اينگونه سزاوارم؟ که هر شب خون دل خوردن خدا را خوش نميآيد، دلي پر درد و آه دارم، که آن را غرور من بها دار زير پا بردن خدا را خوش نميآيد...
بازار سياه رفتم براي خريدن عشق ولي در ابتداي ورودم روي کاغذي خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند به قيمت نابودي پاک بازان...
يک قطره اشک مى اندازم تو دريا - تا زمانى كه پيداش كنى دوستت دارم. - اگه پيدا كردي اون وقت تو رو فراموش مي كنم
لذت داشتن يه دوست خوب توي يه دنياي بد، مثل خوردن يه فنجون قهوه گرم زير برفه. درسته که هوا رو گرم نمي کنه، ولي آدمو دلگرم مي کنه.
دوست داشتن را بايد از دختر بچه ها ياد گرفت. آنها در مقابل محبتي كه به عروسك خود مي كنند از او انتظار محبت متقابلي ندارند آنها بدون هيچ توقعي عروسكشان را دوست دارند و دوست داشتن واقعي يعني همين
به چشمي اعتماد کن که به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار که جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير که باز شدن را
بوسه يعني وصله ي شيرين دو لب... بوسه يعني مستي از مشروب عشق... بوسه يعني لذت دل دادگي... لذت از شب . لذت از ديوانگي... بوسه يعني حس خوبه طعم عشق... طعم شيريني به رنگ سادگي... بوسه يعني آغازي براي ما شدن... لحظه ي با دلبري تنها شدن... بوسه سرفصله کتاب عاشقي... بوسه رمز وارد دلها شدن... بوسه آتش مي زند بر جسم و جان... بوسه يعني عشق من با من بمان...
تو بودي باور من-تو يار و ياور من- تو بودي عشق اول-رفيق آخر من- تو بودي شور هستي-رفيق خوب مستي-تو بودي کعبه ي عشق-مثل خدا پرستي
سفري غريب داشتم توي چشماي قشنگت،سفري که بر نگشتم غرق شدم توي نگاهت، دل ساده ي ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل يه سايه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو ميديدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه مي چشيدم
خانه هاي جدول زندگيم را دستان مهربانت يک به يک پر کرد و رمز جدول چنين بود: دوستم بدار
عاشق و مجنونت شدم .نخونده مهمونت شدم. کلي پريشونم شدم. شمع تو شمدونت شدم .خاک تو گلدونت شدم . خادم دربونت شدم . عمري غزل خونت شدم . شعراي ارزونت شدم اما يه جوري مجنونت شدم.
مي خواهم برايت مرهمي باشم ! ... براي آن نگاه خسته اي که مي دانم ،... اميدش به لبخندي ست ! مي خواهم برايت لبخند باشم ! ... براي آن دلي که از اميد ، خالي ست ! مي خواهم دست هايت را در دست هاي آسمان بگذارم ... تا باور کني آسمان هم ، براي تو آغوش مي گشايد ! من تو را مرهمي خواهم بود ، گرچه ... دلــــــــــي دارم ... که نيازمند يک مرهم است !
صبر کن عشق زمين گير شود بعد برو يا دل ازديدن تو سير شود بعدبرو اي کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پاي پرت پير شود بعد برو نازنينم تو اگر گريه کني بغض من نيز مي شکند خنده کن عشق زمين گير شود بعد برو يک نفر حسرت لبخند تو را ميدارد صبر کن گريه به زنجير شود بعد برو خواب ديدي شبي از راه سوارت آمد باش اي نازنين خواب تو تعبير شود بعد برو ...
بيهوده مکن عمر گران صرف رفيقان ، عمر صرف کسي کن که دلش جان تو باشد ، امروز کسي محرم اسرار کسي نيست ، ما تجربه کرديم کسي يار کسي نيست .
ميدوني فرق تو با عشق زندگي و گل چيه ؟ عشق يك كلمه هست ولي تو معني ان هستي ، زندگي يك اجبار هست ولي تو دليل آن هستي ، گل يك گياه هست ولي تو عطر آن هستي
پسر نگاهي به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستيم بيا يه آرزوي قشنگ بکنيم دختر با بي ميلي قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکي تا آخر دنيا عاشق هم بمونيم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خيلي بي تفاوت گفت کاشکي همين الان دنيا تموم بشه ... وقتي چشماشو باز کرد پسر رو نديد فقط چند تا حباب رو آب ديد
اگر روزي فهميدم که دوستم نداري گريه نمي کنم بلکه آرزو مي کنم که روزي عاشق کسي بشي که دوستت نداشته باشد