سلام عزیزم، دلم برات تنگ شده. دلم می خواد با تو باشم، کنارت باشم. دلم می خواد دستات تو دستام باشه در حالی که سرم رو می ذارم رو شونه هات. دلم می خواد تو چشای خوشگلت زل بزنم و دنیا تو این لحظه متوقف بشه برا همیشه. دلم می خواد تمام خیابون های شهر رو باهات قدم بزنم در حالی که از خودمون برا هم می گیم. دلم می خواد تو رستوران روی میز دستات رو بگیرم. دلم می خواد هر کی تو رستورانه از عشقی که به هم داریم حسودیش بشه. دلم می خواد بدونی از نظر من چقدر خوشگلی. دلم می خواد بدونی چقدر عاشقتم و دوستت دارم. دلم می خواد قلبم رو پیشت جا بزارم و دلت مال من باشه برا همیشه. دلم همه ی اینارو می خواد و از همه بیشتر تو رو
When I first seen those big beautiful eyes it was like a magnet to my heart. I almost melted at the site. She was a princess in my sight. The first time I"ve seen her was at a Chess game. I had heard about her from some friends, but I never seen her for myself. Boy! When I did see her she was like a bright glow of light. She was very beautiful and charming. I fell in love at first sight, but I did not know it until she came to me and told me wanna be friends? I took advantage of the moment, and said: yep, with pleasure. Now we are close friends and I love my big eyed bumble bee so much. She will always be my number one girl.
دل شکسته ام می سوزه و
از نامهربونی ها گله داره
مدت ها پیش در دلم خونه داشتی
رفتی و نگفتی که دل غصه داره
در شاهراه زندگیم کمین کردی
فصل پاییز مثل گل زردی
نگات ستاره ی حسرت
حرفات شیرین تر از شربت
نگات به من پیامی داشت
نگات عشق را داشت می کاشت
کم کم در دلم ریشه زدی
می خواستی منو به کسی ندی
درختی شدی و بار دادی
نمی دونم اسمش بود غم یا شادی
رفتی تو دلم، شدی عزیز
از خیال عشقت منم مریض
شبا کارم ستاره دیدن
آرزوم تنها تو رو چیدن
می خواستم خورشید در بیاد
تا جدایی ها زود سر بیاد
ولی شب قدشو کشوند
تا خودشو جای روز نشوند
حالا دیگه جدایی خودشو به من رسونده
دل عاشقمو با غمش سوزونده
غصه ات دلمو گرفته
دیگه شعرام نمی خونن
می خوام بنویسم ولی
حرفام می گریزن نمی مونن
دلم می خواد که بگریم
چشام کم میارن نمی تونن
دردی در سینه ام مونده که یه رازه
ولی این راز به زبانیست که نمی دونن
دیگه شعرای عاشقونه ای برات
از میوه ی جانم نمی چینم
تو رو گم کردمو اینجا جز خودم
هیچکسو نمی بینم
برگرد بیا. امروز درهای شهر
همه بازند و قفل ندارن
عشق همه گیر شده و
مردم به هم بخل ندارن
گر عشق از ایمانه
عاشقا مومند و کفر ندارن
آری وقتی سلطان جهان عشقه
دیگه از هیچکس خوف ندارن
همیشه خسته شبهای شاعرانه منم
کجاست فرصت یک لحظه با تو زیستنم؟
اگرچه باعث تشویش و اضطراب منی
هنوز در شک و تردید انتخاب منی
همیشه عشق تو آغاز اعتراف من استچ
اسیر بازی ذهن خیالباف من است
دلم گرفته از این روزهای تکراری
و مانده ام که چه اندازه دوستم می داری
چقدر این دل تنهای من تحمل داشت
برای اینهمه عاشق شدن تحمل داشت
و عشق های زمینی که پایبندم کرد
کنار نام تو دلتنگی مرا کم کرد
توئی که زندگی عاشقانه لایق توست
تمام هستی من مدتیست عاشق توست
تمام زندگیم بی تو بوی غربت داشت
و از سکوت غم انگیز من شکایت داشت
به شکوه های دلم رنگی از سکوت بزن
برای خستگی ام لحظه ای فلوت بزن
منم که بعد تو تندیس مرگ خواهم شد
و زیر بارش غم خیس مرگ خواهم شد
نخواه بعد تو بازیچه غزل بشوم
و در هوای غزلهای بی تو حل بشوم
من این همیشه پرواز را نمی خواهم
هوای اینهمه ایجاز را نمی خواهم
همیشه دل خوش پایان راه می مانم
شروع جاده و آغاز را نمی خواهم
بهار چله چله های پس از تو تعطیلی است
چگونه اینهمه آواز را نمی خواهم
اگرچه پنجره ها روبروی من باز است
پس از تو جرات پرواز را نمی خواهم
دلم گرفته ولی بعد رفتنت دیگر
غروب و پنجره باز را نمی خواهم
نگیر فال ببند این کتاب را حتی
پس از تو حافظ شیراز را نمی خواهم
شبی نیاید از این شعرها عبور کنی
مرا دوباره از این عاشقانه دور کنی
از انحنای خیابان توئی که رد شده ای
چه زود رسم بد شهر را بلد شده ای
برای دیدن تو پشت شیشه خواهم ماند
منم که منتظرت تا همیشه خواهم ماند
و زخم کهنه دل را دوباره نو نکنی
به جرم عشق مرا بین شهر هو نکنی
خدا نکرده برای تو باز نشود
و زیر پای جدایی دلم لگد نشود
نه! من تحمل آن روز را ندارم عزیز
تمام زندگییم خوب من ! بهارم عزیز !
برای زندگیم شعر دلخوشی نشود
و راه آخر من بی تو خودکشی نشود
منم پس از تو و تنها غرور مردم شهر
بدون بودن تو مرده شور مردم شهر!
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |