دل شکسته ام می سوزه و
از نامهربونی ها گله داره
مدت ها پیش در دلم خونه داشتی
رفتی و نگفتی که دل غصه داره
در شاهراه زندگیم کمین کردی
فصل پاییز مثل گل زردی
نگات ستاره ی حسرت
حرفات شیرین تر از شربت
نگات به من پیامی داشت
نگات عشق را داشت می کاشت
کم کم در دلم ریشه زدی
می خواستی منو به کسی ندی
درختی شدی و بار دادی
نمی دونم اسمش بود غم یا شادی
رفتی تو دلم، شدی عزیز
از خیال عشقت منم مریض
شبا کارم ستاره دیدن
آرزوم تنها تو رو چیدن
می خواستم خورشید در بیاد
تا جدایی ها زود سر بیاد
ولی شب قدشو کشوند
تا خودشو جای روز نشوند
حالا دیگه جدایی خودشو به من رسونده
دل عاشقمو با غمش سوزونده
غصه ات دلمو گرفته
دیگه شعرام نمی خونن
می خوام بنویسم ولی
حرفام می گریزن نمی مونن
دلم می خواد که بگریم
چشام کم میارن نمی تونن
دردی در سینه ام مونده که یه رازه
ولی این راز به زبانیست که نمی دونن
دیگه شعرای عاشقونه ای برات
از میوه ی جانم نمی چینم
تو رو گم کردمو اینجا جز خودم
هیچکسو نمی بینم
برگرد بیا. امروز درهای شهر
همه بازند و قفل ندارن
عشق همه گیر شده و
مردم به هم بخل ندارن
گر عشق از ایمانه
عاشقا مومند و کفر ندارن
آری وقتی سلطان جهان عشقه
دیگه از هیچکس خوف ندارن
همیشه خسته شبهای شاعرانه منم
کجاست فرصت یک لحظه با تو زیستنم؟
اگرچه باعث تشویش و اضطراب منی
هنوز در شک و تردید انتخاب منی
همیشه عشق تو آغاز اعتراف من استچ
اسیر بازی ذهن خیالباف من است
دلم گرفته از این روزهای تکراری
و مانده ام که چه اندازه دوستم می داری
چقدر این دل تنهای من تحمل داشت
برای اینهمه عاشق شدن تحمل داشت
و عشق های زمینی که پایبندم کرد
کنار نام تو دلتنگی مرا کم کرد
توئی که زندگی عاشقانه لایق توست
تمام هستی من مدتیست عاشق توست
تمام زندگیم بی تو بوی غربت داشت
و از سکوت غم انگیز من شکایت داشت
به شکوه های دلم رنگی از سکوت بزن
برای خستگی ام لحظه ای فلوت بزن
منم که بعد تو تندیس مرگ خواهم شد
و زیر بارش غم خیس مرگ خواهم شد
نخواه بعد تو بازیچه غزل بشوم
و در هوای غزلهای بی تو حل بشوم
من این همیشه پرواز را نمی خواهم
هوای اینهمه ایجاز را نمی خواهم
همیشه دل خوش پایان راه می مانم
شروع جاده و آغاز را نمی خواهم
بهار چله چله های پس از تو تعطیلی است
چگونه اینهمه آواز را نمی خواهم
اگرچه پنجره ها روبروی من باز است
پس از تو جرات پرواز را نمی خواهم
دلم گرفته ولی بعد رفتنت دیگر
غروب و پنجره باز را نمی خواهم
نگیر فال ببند این کتاب را حتی
پس از تو حافظ شیراز را نمی خواهم
شبی نیاید از این شعرها عبور کنی
مرا دوباره از این عاشقانه دور کنی
از انحنای خیابان توئی که رد شده ای
چه زود رسم بد شهر را بلد شده ای
برای دیدن تو پشت شیشه خواهم ماند
منم که منتظرت تا همیشه خواهم ماند
و زخم کهنه دل را دوباره نو نکنی
به جرم عشق مرا بین شهر هو نکنی
خدا نکرده برای تو باز نشود
و زیر پای جدایی دلم لگد نشود
نه! من تحمل آن روز را ندارم عزیز
تمام زندگییم خوب من ! بهارم عزیز !
برای زندگیم شعر دلخوشی نشود
و راه آخر من بی تو خودکشی نشود
منم پس از تو و تنها غرور مردم شهر
بدون بودن تو مرده شور مردم شهر!
چقدر سختی کشیــــــــــــــــــــــــدم
چقدر دوستت داشتـــــــــــــــــــــــــــــــم
چقدر برام ارزش داشتــــــــــــــــــــــــــــی
نمی دونـــــــــــــــــــــــــــــم
انگار مغزم قفــــــــــــــــــــــــــــــــل کرده
انگار زمان تو همون لحظه که خیلی راحت از کنارم گذشتی متوقف
شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده
می بینی حتی زمان هم قادر نیست بدون تو ادامه
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده..........
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |